مراحل الگوي دريافت مفهوم
مراحل الگوي دريافت مفهوم
گام اول عرضه مطالب و شناسايي مفهوم | گام دوم آزمون دستيابي به مفهوم |
معلم مثالهاي نشانه گذاري شدهاي عرضه ميكند . دانش آموزان نمودهاي نمونه هاو غير نمونه ها را با هم مقايسه ميكنند . دانش آموزان به فرضيه سازي و آزمودن آن ميپردازند . دانش آموزان برحسب نمودهاي لازم تعريفي ارائه ميدهند . | دانش آموزان مثالهاي اضافي بدون نشانه را با عنوان نمونه هاي با نمود وغير نمونه ها معين ميكنند . معلم فرضيه ها را تأييد ، مفهوم را نامگذاري و تعاريف را بر حسب نمودهاي لازم دوباره بيان ميكند . دانش آموزان مثالهايي ارائه ميدهند . |
گام سوم www.zibaweb.com تحليل راهبردهاي تفكر | |
دانش آموزان درباره تفكرات خود شرح ميدهند. دانش آموزان نقش فرضيهها ونمودها را به بحث ميگذارند . دانش آموزان درباره نوع و تعداد فرضيهها بحث ميكنند . | |
( منبع : جويس وويل ، 1996 ، مترجم بهرنگي ، ص 209 )
گام اول شامل عرضه مطالب به فرگير است . هر يك از مطالب ، مثالي مجزا ، از مفهوم است و مطالب به صورت جفت داده ميشوند . در گام اول به فرگيران ميگويند ، نظري مشترك در همه مثالهاي مثبت وجود دارد ، وآنان وظيفه دارند فرضيهاي درباره ماهيت آن مفهوم بسازند . موارد از پيش منظم شده با معرفهاي با نمود وبينمود عرضه ميشوند . از فرگيران ميخواهند نمودهاي مثالهاي مختلف را مقايسه و توجيه كنند . سرانجام معلم از آنان ميخواهد مفاهيم خود را نامگذاري كنند و قواعد و تعاريف مفاهيم را بر حسب نمودهاي لازم بيان دارند . دانش آموزان در گام دوم دريافت خود از مفهوم را ابتدا توسط اراإـه مثالهاي بدون نشان از مفهوم و سپس با اراإـه مثالهايي از خود ، ارزيابيميكنند . معلم پس از اين در صورت لزوم فرضيههاي اوليه خود را تاإيد يا ردميكند ودر انتخاب خود از مفاهيم يا نمودها تجديد نظر بعمل ميآورد . در گام سوم دانش آموزان راهبردهاي تفكري را كه توسط آنها به مفاهيم دست يافتهاند تحليلميكنند و نتايج راهبردهاي مختلف را مقايسه ميكنند ( جويس و ويل ،1996 ، مترجم بهرنگي ) .
ساده ترين شكلهاي يادگيري توام با تشريك مساعي شاگردان را چنان سازمان ميدهد كه بتوانند در پاسخ به تكاليف شناختي و اجتماعي الگوهاي تدريس پردازش اطلاعات به يكديگر كمك كنند . اين الگوهاي تدريس مبتني برتشريك مساعي كه كاربردشان برحسب تلاشها و تحقيقات روبرتاسلاوبين ، ديويد و راجرجانسون و همكارانشان به طور وسيعي گسترش يافته است به طور مثبت بريادگيري تحصيلي ، توسعه اجتماعي و عزت نفس يادگيرنده ثر ميگذارند . جان ديويي پيشنهاد ميكند كه تفحص گروهي بايد الگوي اساسي يادگيري اجتماعي و تحصيلي در يك جامعه مردم سالار باشد . دامنه اين الگو به شگردان از انجام تكاليف ساده يادگيري به صورت دو نفره تا الگوي پيچيده براي سازماندهي كلاسها و مدارس كه به صورت جمعهاي يادگيري در تلاش آموختن به خود هستند گسترده است . روال يادگيري مبتني برتشريك مساعي ، يادگيري در همه زمينههاي برنامه تحصيلي و سنين مختلف را آسان ساخته ،موجب بهبود عزت نفس ، مهارت اجتماعي وهم پيوستگي وهدفهاي يادگيري تحصيلي در دامنهاي از كسب اطلاعات ومهارتها تا نمودهاي كاوشگري رشتههاي تحصيلي ميشود . اين الگو بسيار جامع و متنوع است وهدفهاي كاوشگري علمي ، يكپرچگي اجتماعي و يادگيري جريان اجتماعي را با هم تركيبميكند . ميتوان از اين الگو در تمام زمينههاي درسي ، براي تمام سنين ، در هنگامي كه معلم ميخواهد پيش از پذيرش اطلاعات از قبل تعيين شده و پيش سازمان يافته به تدوين و جنبههاي مشكل گشايي دانش تاكيد كند استفاده كرد . معلم در اين الگو نقش تسهيلگر جريان گروهي و فراهم آورنده وسايل مورد نياز كاوشگري دارد . او بايد همچون يك مشاور تحصيلي عمل كند . دانش آموزان در اين الگو به موقعيت مبهم واكنش نشان ميدهند و ماهيت واكنشهاي متفاوت و مشترك خودشان را بررسي ميكنند . آنان نوع اطلاعات مورد نياز براي رويآوري به مسإله را تعيين و براي گردآوري اطلاعات لازم براي آزمون آن راگردميآورند . همچنين محصولات خود را ارزشيابي ميكنند و به كاوشگري خود ادامه ميدهند يا كاوشگري جديدي را آغاز ميكنند . آنها مهارتهاي مذاكره و حل تعارضات كه مورد نياز مشكل گشايي به شيوه مردم سالاري است را ميآموزند . معلم نيز بايد به دانش آموزان درساختن فرضيههاي قابل آزمون كمك نمايد (جويس و ويل ، 1996، مترجم بهرنگي ).